آروم آروم با اشکای روی گونه ولی یه شادی تو دلش کوله بارشو جمع می کنه آخه وقت سفره. جای دیگه چشم های دیگه منتظرش نشستن باید بره. دست گرمی شونشو نوازش میده بر میگرده میبینه بهاره.
ننه سرما چشمای بهارو می بوسه دستاشو تو دستش میگیره ، تو گوشش حرفهایی می زنه که سالیانه ساله هیچ کس نمی دونه چیه؟؟!
بهار ننه سرما رو بدرقه می کنه ، رفتنشو نگاه می کنه یکدفعه فریاد می زنه : آهای زمین از خواب پاشو دیگه فصل خواب رفته ا
آهای آسمون چشماتو باز کن یه آب و جارو زمینو مهمون کن ، آهای پرنده ها بخونید ، آهای قاصدک ها بر دف بزنید و برقصید ، آهای دنیا ! حالا نوبت منه همه بدونید همه بخونبد :
بهار اومده بهار............